نقد، نقد، نقد
این شما و این پاسخ
شورين به برخی از نوشته های پست قبل:

سيبيل طلا جان البته که وقت خوبي براي نقد کردن است. زمان و مکان هم ندارد. خارج و داخل هم ندارد. در نقد کردن است که کاستي ها و معايب و محاسن به چالش کشيده مي شوند.

و اما به دوست ناديده ي غرغرو يي بگويم که فرق است بين نقد و بررسي با نسخه پيچي و غرغر و قدقد و غيره ...خاصه آن هم در مورد يک حرکت، آن هم جنبش زنان ( توجه کرده ايد بعضي ها داخل پرانتز مي نويسند اگر بشود اسمش را جنبش گذاشت! چقدر زهر و تمسخر دارد اين جمله). اگر بخواهيم بنشينيم تا تشکل هاي شسته رفته داشته باشيم به آن معنا که در کشور هاي دمکراتيک وجود دارد و دولت مهرورزي هم خيلي شيک مجوز برگزاري تجمع مسالمت آميز را در سيني تقديم کند، درخوشبينانه ترين شکلش شايد چند قرني طول بکشد. واضح است در دولت مهرروزي، مجوز براي چنين تجمعاتي، محلي از اعراب ندارد. آگاه کردن قشر هاي مختلف جامعه هم کاري ست که مي تواند موازي با فعاليت هاي ديگر جنبش از جمله برگزاري تجمع ها صورت بگيرد. منافاتي با هم ندارند. اگر بنا را بر اين مي گذاشتيم که اول تک تک زنان به حقوقشان آشنا شوند و همراه و يکدل شوند بعد حقوقشان را مطالبه کنند، مطمئنا تا حالا نه مدرسه ي دخترانه داشتيم نه هيچ زني به دانشگاه راه پيدا مي کرد نه الآن هيچ زن شاغلي وجود داشت. همين حالاش چند نفر هستند که کساني مثل صديقه ي دولت آبادي را مي شناسند؟ در حال حاضر چه تعداد از زنان مي دانند اگر امکان تحصيل داشته اند به خاطر تلاش جوجه فمينيست هاي سوسول خوش تيپِ صد سال پيش بوده است؟ مطمئنا آن زمان هم خيلي ها داخل و خارج پرانتز آنها را به تمسخر مي گرفتند. و يا تلاششان را بيهوده مي پنداشتند.

در همين اروپا زنان ايراني تحصیلکرده ايي را مي بينم که به حقوق خودشان آگاهي دارند، آزادي هم دارند، حمايت هم مي شوند، با اين وجود به زندگي زناشويي ذلت باري تن در مي دهند که جدا درد آور است. چون جسارت ندارند. اعتماد به نفس ندارند. خودشان را باور ندارند. يک چيزي را در روح زن ايراني کشته اند که انسان بودن خودش را باور ندارد. هميشه دختر است و همسر است و مادر است. هميشه به يکي بند است. وجودش در ديگري معنا مي شود.

حالا زناني پيدا شده اند در ايران که با جسارت عمل مي کنند. ممکن است در عملکردشان کاستي هايي باشد. خب چرا پيشنهاد نمي دهيد؟ چرا انتقاد نمي کنيد؟ وارد هيچ بحثي که بوي حقوق زنان را بدهد نمي شويد. مي گذاريد بعد از کتک خوردن و دستگيريشان بگوييد ما از اولش مي دانستيم که اين جوجه فمينيست هاي سوسول کاري از پيش نمي برند که هيچ، اوضاع را هم خرابتر مي کنند. فکر نکنم اوضاع زنان از اين خرابتر بشود. اگر اين سوسول ها کاري از پيش نبرند، بدان که دستي از غیب هم کاري از پيش نخواهد برد.

دوست عزيز امثال من هم نفسمان از جاي گرم بلند نمي شود. سه سال و نيم است که نتوانسته ام خانواده ام را ببينم. چون طلاق ايراني نگرفته ام. در اين مدت پدرم را از دست داده ام. مثل من هم زيادند در خارج از ايران حتي در وبلاگستان که فکر مي کني مرفه بي دردند و فقط تند و تند لينک مي دهند. اين روزها يي که در گير طلاق ايراني ام هستم، روزهاي عجيبي هستند براي من. مسئله ي شخصيم شده مسئله ي همه زنان ايراني. به هيچ چيز ديگري نمي توانم فکر کنم الا اين قوانين غیر انساني. قوانين سرزمين گل و بلبل تا آخر دنيا هم که بروي رهايت نمي کند