خانواده مقدس ایرانی و غيرت عيال ما
چند روز پيش این رفيق شفيق ما مامان نيلو يک مطلبی نوشته بود که شديداً يقه من و سيما و ليلای ليلی رو می گرفت. بنده در جا مقادر قابل توجهی حرص خوردم و فحش دادم. امروز آمدم ديدم عيال غيرتی شده و چهار خط مزخرفات مامان نيلو را ديکانسترکتی کرده است ساختار شکنانه. انصافاً هم جدا از مسائل پرامونی و پارتی بازی های عشقی محشر نوشته است و دلم نيامد پاچه خواری اش را نکنم. پس این شما و این عيال ما:

من
آن قدر از رویایم
دور افتاده ام

که اگر می پرسیدی
چه می خواهم

با پذیرفتن پایان آرام ثانیه
بگویم
نابودی

احتمالا


A. R. Ammons



تمام زیبایی یک قطعه شعربه عنوان اثری هنری در آن چیزهایی ست که نمی گوید. زیبایی در شعر بالا از نیروی هولناکی ست که موقعیت اگزیستنشال خلق شده توسط شعر به وجود می آورد؛ درعین حال خود این موقعیت وجودی نه در نوشته های متن بلکه در فضای سفید بین خطوط شعرگنجانده شده. به عبارتی تمام شعر در آن چیزی که گفته نشده اتفاق می افتد.

اما این خصوصیت تنها از آن شعر نیست. نوع دیگری از رویدادهای زبانی وجود دارد که این حکم درباره اش کاملا صدق می کند: متلک پرانی . با این حال این ژانر از رویدادهای زبانی یک تفاوت عمده با شعر دارند؛ اگر در شعر لزوما زیبایی ست که در بین خطوط "ناگفته" باقی می ماند این فعالیت زبانی ملی ما الزامی به زیبایی ندارد و می تواند گاهی تمام زشتی و ابتذال فکری خالق اش را راهی خطوط سفید بین نوشته کند. مسئله ی جالب این که این ژانر زبانی ملی سابقا شفاهی ما اخیرا به لطف انقلاب انفورماتیک و ظهور پدیده های مضحکی مثل وبلاگ نویسی دست به قلم هم شده و به صورت مکتوب هم در می آید:

"به شغل هاي شريف موجود در بازاركار بايد يك شغل رسمي اضافه كنن با تيتراژ "تابو شكن" و شرح اين شغل ميتونه اين باشه
دفاع از فيمينيست به هر دليل و هر قيمت و هر بهانه و هر مدل
دفاع از همجنسگرايي و دگر جنس گرايي و قاطي پاطي گرايي
دفاع از طلاق و جدايي در هر لحظه و به هر بهانه و هر قيمت
دفاع از داشتن فرزند بدون داشتن همسر
استفاده از كلمات چاله ميدوني و ركيك و بي پرده در هر جمع و هر نوشته و به هر كسي كه دلمون خواست
استفاده از هر نوع شوخي مبتذل و غير مبتذل اعم از شوخي كلامي و تصويري و نوشتاري
دفاع از خالكوبي و سوراخ كردن ناف و لب و زبان و گوش و چپاندن آويز به آنها به تعداد دلخواه
دفاع از محيط زيست و دشت و صحراو علف هرز و غير هرز ( اين فقط براي اوج دادن به كلاس است )

كلن دفاع از هر چيزي كه يخده غير عادي است و دور از ذهن و عجيب و غريب. با داشتن اين شغل آي معروف ميشيم! آي معروف مييشم!"
پاراگراف نقل شده از این وبلاگ

نوشته های متن بالا به ما چه می گویند؟ تصویری از آدم هایی که از آن ها نام برده نشده و خواننده قرار است با پلشتی و زوال اخلاقی آن ها آشنا شود: تصویری از آدم هایی که به اخلاق پای بند نیستند به هر قیمتی از فمینیسم دفاع می کنند، طرفدار طلاق اند بی ناموسی را به حدی رسانده اند که بدون همسر بچه دار شوند و تازه بد دهن هم هستند کثافت ها و با ناف و لب و زبان سوراخ و تعداد زیادی آویز مشغول شوخی کردن های مبتذل آن هم از توع کلامی تصویری و نوشتاری هستند. آن ها غیر عادی هستند و دور از ذهن و عجیب غریب.

اما آیا این تمام ماجراست؟ واقعیت این است تمام معنای این متن، تزی که این متن برای خود تعریف کرده، به عهده ی قسمت هایی از متن است که در نوشته گنجانیده نشده؛ معناهایی که در فاصله ی سفید بین خط ها حضور دارند و هر خواننده ی فارسی زبانی ناخودآگاه آن ها را می خواند و می فهمد.
این متن قبل از هر چیز دیگر از موضعی اخلاقی نوشته شده. برتری اخلاقی که این متن نسبت به دشمنان نام نبرده ی خود احساس می کند در سطر سطر این نوشته قابل لمس است. هر کدام از پلشتی هایی که متن در این افراد پلید ناشناس افشا می کند در عین حال پای بندی متن را به سیستم اخلاقی ای ما را از این پلشتی ها را بر حذر می دارد فاش می کند. به عبارتی به خواننده می فهماند که این متن به "هر قیمتی از فمینیست ها" دفاع نمی کند با هم جنس گرایی و "قاطی پاطی گرایی" میانه ای ندارد بلکه اهل خانواده است. او مخالف طلاق است و فقط بعد از ازدواج بچه دار می شود. او مودب است، شوخی های مبتذل نمی کند، یک پارچه خانم است و ابدا اهل سوراخ کردن دماغ و زبان نیست. خواننده به سادگی با خواندن این متن می فهمد که با یک هوادار اخلاقیات سر و کار دارد. او در کنار جامعه ایستاده است و افراد بی اخلاق و پلیدی که "ارزش" های جامعه را زیر سوال برده اند شدیدا محکوم می کند. او در یک کلام به ما می فهماند که "عادی" است وبا امور "عجیب و غریب" هیچ میانه ای ندارد. در واقع در مقابل تصویر انسان های پلید و ضد اخلاقی که نوشته ترسیم می کنند ما با تصویر انسان اخلاقی و "عادی" روبرو هستیم که در فاصله ی سفید بین خطوط حضور دارد و خود را به صورت تزی تعریف می کند که متن مشغول محکوم کردن دشمنان نام نبرده ی آن است.
با این حال خوشمزه ترین قسمت ماجرا به نظرم آن جاست که متن ما با صدای بلند، و هم صدا با اذهان عمومی، اعلام می کند نه تنها به "عادی"ست و به اخلاقیات جامعه پای بند، بلکه حاضر به فداکاری در راه اصول خود هم هست. او از"معروف شدن" چشم پوشیده به این خاطر که حاضر به فدا کردن اصول خود نیست. و حالا می تواند آن جا بنشیند و با خیال آسوده و وجدانی پاک آدم های کثیفی که با نابود کردن ارزش ها ظاهرا "معروف" شده اند را محکوم کند...

من دوشادوش اذهان عمومی می ایستم، به افتخار این متن دست می زنم و به اخلاق، به اخلاق دوست داشتنی، سلام دوباره می کنم.

خانواده ی مقدس ایرانی را در همین زمینه بخوانید.