اگر فکر می کنيد که ماشينی که در عکس مشاهده می کند برای ماساژ گردن ساخته شده است، کور خوانده ايد.

خفه شده ام بابا. چرا هيچ کس درک نمی کنه که من بيچاره بدبخت رايترز بلاک گرفته ام؟ حالا وسط این هيرويری نه تنها چپ و راست به من پيشنهاد کار های آنچنانی می شه بلکه فرح خانم هم ول کن معامله نيست و از يک روز قبل از تولد سيما هر نيم ساعت يک بار زنگ می زنه که "برای تولد سيما يک چيزی بنويس." می گم "جون فرح خانم نوشتنم نمی آد!" بعد به زور پای تلفن به من ديکته می کنه که "سيما دوست خوب من است، من او را دوست دارم. سيما در دوران سخت همراه من بوده..." خلاصه شانس آوردیم فرح خانم وبلاگ ندارد چون واقعاً نويسنده افتنضاحی می شد.

از اون ور عيال هم به سفارش فرح خانم افتاده به شاعری که چه عرض کنم مداحی کله سر سيما. خلاصه اکثر شعرهاش که الان دارند در ريسايکل بين خاک می خورند در نهايت قربان صدقه "تخمک" های سيما می رفت و انصافاً همان يک جو آبروی نداشته "مکتب وبلاگ نويس های تورونتو" را هم می برد.

بازار نوشتن در مورد کونی ها هم که داغ داغ است- با این تفاوت که بعد از معجزه ای، تمامی هوموفوب های وبلاگستان يک شبه صحيح سياسی شده اند و می انديشند "کونی" اما می نويسند "همجنس گرا." ضمن اینکه این پيشرفت در زمينه هيومن راينتز را به آقا شاهرخ تبريک و تهنيت عرض می کنيم از ایشان خواستاريم که برای نقطه یگانه عشق من يک سری کلاس های فشرده آموزش جنسی بگذارند و از آنجايی که آقای نقطه از بيخ در زمينه "کردن" بوق تشريف دارند به ایشان تفهيم کنند که دو عدد زن در حين نزديکی لزوماً هميشه "کون هم نمی گذارند."

در همين راستا من پيشنهاد می دهم يک آدم خيری مثل همين محمد نگفتنی های خودمان که در کار ترجمه است این برنامه سکس با سو تلويزيون کانادا را بی زحمت ترجمه کنند تا دوستانی که دسترسی به پورن های نسبتاً واقعی ندارند شير فهم بشوند که زنان همجنسگرا هر کدام ده انگشت و يک زبان دارند. چيز های ديگر را هم اگر لازم شد از گود وايبريشن با قيمتی به مراتب کمتر از هزينه ورژن گوشت خون دارش تهييه می کنند. و البته در نهايت چون ما فمنيست نمايان شاخه لزبين فمينيسم [تريد مارک، ساخت امشاس] شديداً در پی تبليغ کونی -گری (بر وزن بهايی-گری) هستيم از همين جا به تمامی ملت شهيد پرور تورنتو اعلام می کنم که فردا سخنرانی آرشام پارسی در دانشگاه تورونتو را از دست مدهيد. به نيک آهنگ توصيه می کنم برای اینکه خيال خودش راحت باشد شورت آهنی اش يادش نرود.

The Iranian Association at the University of Toronto (IAUT) is pleased to
host Mr. Arsham Parsi for this upcoming Agora session on
Saturday July 1st 2006.

Mr. Arsham Parsi will deliver a talk entitled: "Let's get to know each
other before we accuse one another".

Mr. Parsi is a GLBT (Gay/Lesbian/Bisexual/Transgender) right activist. He is
also the spokesperson and Secretary of the Persian Gay and Lesbian
Organization.

Mr. Arsham Parsi 's talk will be focusing on diverse issues a few of which
can be found below:
1) An introduction to the Persian Gay ans Lesbian Organization and a
report of its activities over the past three years.
2) Social and legal Status of the sexual minorities in Iran.
3) A look into Sharia law and homosexuality.
4) Ways to support GLBT community.


Time: Saturday, July 1st 2006, 5:00 PM.
Location: Room 4422, OISE, 252 Bloor West Street.


در نهايت سيمای گل ماه درخت ام،

الهی قربونت برم که هيچ کس مثل تو نيست. تولدت مبارک. اگه من زودتر نمردم، خودم عصای دستت می شم.

من دقيقاً نمی دانم
که امشب عمه ام می ميرد
يا فردا
و يا شاید به زودی
من دقيقاً امشب نمی دانم
که وجود من به مرگ احتمالی عمه ام ربط دارد
يا شماره حک شده روی کارتی
و يا دود سيگاری


نقد، نقد، نقد
این شما و این پاسخ
شورين به برخی از نوشته های پست قبل:

سيبيل طلا جان البته که وقت خوبي براي نقد کردن است. زمان و مکان هم ندارد. خارج و داخل هم ندارد. در نقد کردن است که کاستي ها و معايب و محاسن به چالش کشيده مي شوند.

و اما به دوست ناديده ي غرغرو يي بگويم که فرق است بين نقد و بررسي با نسخه پيچي و غرغر و قدقد و غيره ...خاصه آن هم در مورد يک حرکت، آن هم جنبش زنان ( توجه کرده ايد بعضي ها داخل پرانتز مي نويسند اگر بشود اسمش را جنبش گذاشت! چقدر زهر و تمسخر دارد اين جمله). اگر بخواهيم بنشينيم تا تشکل هاي شسته رفته داشته باشيم به آن معنا که در کشور هاي دمکراتيک وجود دارد و دولت مهرورزي هم خيلي شيک مجوز برگزاري تجمع مسالمت آميز را در سيني تقديم کند، درخوشبينانه ترين شکلش شايد چند قرني طول بکشد. واضح است در دولت مهرروزي، مجوز براي چنين تجمعاتي، محلي از اعراب ندارد. آگاه کردن قشر هاي مختلف جامعه هم کاري ست که مي تواند موازي با فعاليت هاي ديگر جنبش از جمله برگزاري تجمع ها صورت بگيرد. منافاتي با هم ندارند. اگر بنا را بر اين مي گذاشتيم که اول تک تک زنان به حقوقشان آشنا شوند و همراه و يکدل شوند بعد حقوقشان را مطالبه کنند، مطمئنا تا حالا نه مدرسه ي دخترانه داشتيم نه هيچ زني به دانشگاه راه پيدا مي کرد نه الآن هيچ زن شاغلي وجود داشت. همين حالاش چند نفر هستند که کساني مثل صديقه ي دولت آبادي را مي شناسند؟ در حال حاضر چه تعداد از زنان مي دانند اگر امکان تحصيل داشته اند به خاطر تلاش جوجه فمينيست هاي سوسول خوش تيپِ صد سال پيش بوده است؟ مطمئنا آن زمان هم خيلي ها داخل و خارج پرانتز آنها را به تمسخر مي گرفتند. و يا تلاششان را بيهوده مي پنداشتند.

در همين اروپا زنان ايراني تحصیلکرده ايي را مي بينم که به حقوق خودشان آگاهي دارند، آزادي هم دارند، حمايت هم مي شوند، با اين وجود به زندگي زناشويي ذلت باري تن در مي دهند که جدا درد آور است. چون جسارت ندارند. اعتماد به نفس ندارند. خودشان را باور ندارند. يک چيزي را در روح زن ايراني کشته اند که انسان بودن خودش را باور ندارد. هميشه دختر است و همسر است و مادر است. هميشه به يکي بند است. وجودش در ديگري معنا مي شود.

حالا زناني پيدا شده اند در ايران که با جسارت عمل مي کنند. ممکن است در عملکردشان کاستي هايي باشد. خب چرا پيشنهاد نمي دهيد؟ چرا انتقاد نمي کنيد؟ وارد هيچ بحثي که بوي حقوق زنان را بدهد نمي شويد. مي گذاريد بعد از کتک خوردن و دستگيريشان بگوييد ما از اولش مي دانستيم که اين جوجه فمينيست هاي سوسول کاري از پيش نمي برند که هيچ، اوضاع را هم خرابتر مي کنند. فکر نکنم اوضاع زنان از اين خرابتر بشود. اگر اين سوسول ها کاري از پيش نبرند، بدان که دستي از غیب هم کاري از پيش نخواهد برد.

دوست عزيز امثال من هم نفسمان از جاي گرم بلند نمي شود. سه سال و نيم است که نتوانسته ام خانواده ام را ببينم. چون طلاق ايراني نگرفته ام. در اين مدت پدرم را از دست داده ام. مثل من هم زيادند در خارج از ايران حتي در وبلاگستان که فکر مي کني مرفه بي دردند و فقط تند و تند لينک مي دهند. اين روزها يي که در گير طلاق ايراني ام هستم، روزهاي عجيبي هستند براي من. مسئله ي شخصيم شده مسئله ي همه زنان ايراني. به هيچ چيز ديگري نمي توانم فکر کنم الا اين قوانين غیر انساني. قوانين سرزمين گل و بلبل تا آخر دنيا هم که بروي رهايت نمي کند

اول از همه به این بلاگ بروید برای حمایت از تجمع و دستگیرشدگان

نقد، نقد، نقد

الان وقت خوبی هست برای نقد؟
آسيه دارد تند تند می نويسد که چه کسانی را گرفتند و چه شد. من این وسط نگران آدم هايی هستم که هيچ کاره بوده اند و از طرق مختلف خبر دار شده اند و رفته اند به تجمع بی خبر از همه چیز. آسيه نوشته است:
"خانمي به نام پوران فلاحي كه به گفته همسرش براي خريد به هفت تير رفته بود هم از ديروز گم شده. ظاهرا ايشون يه بچه دو ساله هم در خونه داره. همسرش ديشب به چند جا سر زده و اسمي از همسرش پيدا نكرده.لطفا اگر كسي خبري از ايشون داره بنويسه كه خونواده اش خيلي نگرانن".

محمد نگفتنی ها شاکی هست. مودبانه می گه که جمعش کنين این جنبش سوسولی فمنيستی تان رواکه اصلاً جايگاهی وسط زنان خانه دار زير خط طبقه متوسط ندارد. محمد نوشته است:
اکثريت مردم دنيا ابرپيوند (هايپرلينک) ندارند، هنوز نمی توان به وبلاگشان لينک داد، هنوز نمی توان روی اسم شان کليک کرد، هنوز آدم های مجازی نشده اند، هنوز اسم و رسم و چهره و هويت دارند. هنوز واقعيت دارند.چند روزی است که اعلاميه تجمع زنان را در وبلاگ های مختلف ديده ايم. به نظر می آيد که همه خواسته های عنوان شده به حق باشد و فقط مختص به عده معدودی از زنان نمی شود. در حقيقت خواسته های عنوان شده مربوط به آحاد زنان مملکت می شود. پس چگونه است که هر زمان چنين گردهم آيی ها و تظاهراتی برگزار می شود و از طريق اينترنت و غيره آگهی می شود، تنها چند صد نفر شرکت می جويند؟ اگر اين خواسته همه زنان ايرانی است (که هست) چرا ميليون ها نفر در چنين تظاهراتی از حقوق حقه خود دفاع نمی کنند؟جريانات امروز همه را متأثر کرد. اينکه يک عده از زنان در محلی جمع بشوند و مورد ضرب و شتم قرار بگيرند را به هيچ عنوان نمی توان توجيه کرد. ولی تا زمانيکه اين جنبش (اگر بتوان نام آن را جنبش گذاشت) نتوانسته اين خيل را قانع کند که خواسته هايشان خواسته های آنها هم است و مختص به عده انگشت شماری از زنان تحصيل کرده و تهرانی نمی شود، در همين حد باقی می ماند.تا زمانيکه نتوانند به جای چندصد نفر، چند ميليون نفر را به خيابان ها بکشاند، حکومت (حالا هر حکومتی که می خواهد باشد) در مقابلش مقاومت می کند. اين زنان فرهيخته بايستی بهتر از من از تاريخ آگاهی داشته باشند. تا بوده همين بوده و تا هست همين است.

انار سوال دارد. می گويد:
میشود به عنوان بخشی از برگذار کنندگان مراسم رفع ابهام کنید که آیا راست است که خانوم شیرین عبادی و آن جمع نوبلیست ها چهار روز به تجمع مانده حمایتشان را از حرکت قطع کردند؟ آیا راست است که فرح دیبا از این تجمع حمایت کرده بوده؟ اگر راست است آیا برگذار کنندگان میدانستند؟


گويا عده ای از برگزار کنندگان به خاطر تهديد های امنيتی و امثالهم جيم شده اند و نرفته اند تجمع. در جواب انار صنم نوشته است که
سوالی که من دارم اینه که بعضی از برگزار کننده ها یکی دو روز قبل از مراسم به اطلاعات فراخوانده شده بودن اما این مساله رو علنی نکردن. به نظر من باید به مردم اطلاع می دادن این مساله رو که اوضاع برای شرکت کننده ها شفاف باشه و نمی دونم چرا حرفی ازش نزدن. سوال بعدی ام هم اینه که چرا برگزار کننده ها کمیته ای برای پیگیری دستگیرشده ها درست نکرده ان و اسامی دستگیر شده ها رو اعلام نکردن به عموم. الان من اینجا آمریکا نشسته ام و از چند نفر تو ایران ایمیل داشتم که یکی از آشناهاشون ناپدید شده و نمی دونن چیکار کنن و از من خواستن یه کاری بکنم! من هم نمی دونم باید این آدم ها رو به کی حواله بدم و جوابم فقط اینه که متاسفم! یه سری اسم هم به عنوان دستگیر شده ها گوشه و کنار اینترنت هست ولی آدم نمی دونه راست هستن یا دروغ. باید زودتر بفهمین دقیقا کی دستگیر شده که پیگیری آزادی اشون بشیم و با رسانه ها و عفو بین الملل تماس بگیریم.

پروفسور سيما هم که دست به نقدش خوب است می گويد جنبش طيف های مختلف دارد. و بايد چپ و راست و اسلامی و سکولار را شامل شود، هرکه به کار خود. سيما می نويسد:
این استراتژی دولت کنونی ایران به نظر می آید در بین چیزهای دیگر دو منظور داشته باشد: اول گفتن اینکه تظاهرکنندگان نماینده خواسته های زنان ایرانی نیستند، کما اینکه اعتراض زنان به نیروهای نظامی در مورد اینکه حق تو و مادر تو هم ضایع می شود با پاسخ هایی مثل "من مادر پتیاره ای مثل تو ندارم" مواجه شد. این شگرد نه تنها مشکل دست زدن و دستگیر کردن به نامحرم را حل کرده، بلکه یکنوع پیام است که این هایی که با زنان معترض مواجه می شوند، زنان نمونه ایران اسلامی هستند. شاید یک راه مقابله با این شیوه موذیانه (کلمه بهتری برایش ندارم) سرکوب، ایجاد ائتلاف با زنانی باشد که حجاب تنها مسئله شان نیست، اما حق حضانت و طلاق و قوانین دیگر خانواده در ایران کنونی دغدغه آنها هم هست. در این صورت است که گروه بزرگتری به صف معترضین خواهند پیوست و سرکوبشان به راحتی امروز که تعداد نیروهای نظامی بیشتر از تجمع کنندگان به نظر می رسید نخواهد بود.

ایرانی ايرونيک هم همين نظر را دارد:
واکنش سخن گوی قوه قضاییه به تجمع زنان برایم جالب است. مدتهاست که این گفتمان حقوق بشر(از جمله زنان) شده لنگرگاه هر گونه جنبش اجتماعی در ایران. استناد به این گفتمان بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی و سیاسی ایران هزینه های زیادی را بهمراه داشته. در وضعیتی که گفتمان حقوق بشر بازیچه کشمکش ها و تبادلات بین المللی است استناد به آن توسط هر جنبشی در حکم تهدید یا حتی بر انداختن حق حاکمیت دولت-ملت است بطوریکه می بینیم فعالان این جنبش ها به اتهامات حکومتی بازداشت می شوند. به این ترتیب جنبش زنان ایران تا وقتی که در دام اتهام ضد-حکومت بودن گرفتار است باید هزینه های زیادی را بپردازد. حتی در آمریکای به ظاهر سکولار هم مارتین لوتر کینگ با استناد به حقوق شهروندی و تساوی الهی در دین مسیح جنبش حقوق مدنی را به پیش برد در حالیکه مالکوم ایکس با توسل به مفهوم جهانی حقوق بشر کار بجایی نبرد. امروزه هم بحث بر سر مهاجران غیر قانونی فقط بر اساس اصول انسانی و اخلاق کانتی نیست بلکه عمده دلایل حمایت از آنها نقش نیروی کار ارزان این مهاجران در اقتصاد آمریکاست. بر عکس در ایران اکثر فعالان حقوق زنان از طبقه خاصی هستند که به سختی می توانند با گفتمان های مشروع قدرت ارتباط برقرار کنند, دریافت جوایز و تقدیرنامه از مجامع جهانی هم به این دوری و بعد مسافت ذهنی می افزاید. مثلا حدس می زنم که کمتر مادر شهیدی در بین آنها پیدا می شود یا کمتر کسی می تواند در این جمع به اسلام یا محمد استناد کند . رشته مطالعات زنان در خارج از ایران نیز بجای تکرار کورکورانه تاریخ مسیحی-روشنگری خاص خودش باید به دنبال ذهنیت های متفاوت از حقوق زنان باشد و گرنه در صورت وام گرفتن از گفتمان های نخ نمای موجود مجبور می شود برای کوچکترین حرکتی در ایران با حریف قدری مثل دولت -ملت در بیفتد و در خارج از کشور با اپوزیسیون غیر مشروع هم کلام شود. این همان چیزی است که در حال حاضر با آن روبرو هستیم. متاسفانه وضعیت مطالعات زنان در بین ایرانیان آمریکا نشانی از چنین حرکتی ندارد بلکه بر عکس هنوز در گیر اتهام زدن به کسانی است که به دنبال اینگونه ذهنیت ها هستند: فوکو انقلابی و زن ستیز است و جنسیت در اسلام یعنی ضد زن بودن و از این قبیل. حالا ما که در ایران نیستیم ولی در اینجا چی؟ آیا باید فقط دولت جرج بوش را نقد کرد ولی از تنبلی و بی خاصیتی خودمان هیچ چیز نگفت؟

و در نهايت زنانه ها هم از دست وبلاگستان شاکی است که هی زن زن می کنند که زن را زن زد و این بساط:
این حرفها چیه ؟ این انتظارات از کجا بلند شده ؟ مگر فکر کردیم تربیت پلیس زن برای پخش کردن نقل و نبات است ؟ فکر کردیم که این فاطی کماندو ها که با این مارمولک بازی ها و ماشین بازی هایشان برای مبارزه با استکبار جهانی تربیت میشوند ؟ خوب پلیس زن را برای همین روزها تربیت میکنند دیگر. دیگر این زن در مقابل زن و زن بر علیه زن چه صیغه ایست ؟مگر وقتی زبان اسانلو را بریدند جایی دیدید که بنویسند " مرد در مقابل مرد " . یا وقتی دانشجو ها را بازجویی میکنند و کتک میزنند ، کسی مینویسد " مرد در مقابل مرد "یا نکند به مردی بازجو و شکنجه گران پلیس شک دارید و به زن بودن این فاطمه کماندو ها نه ؟مسئله چیست ؟ پلیس ، پلیس است و وظیفه اش در مملکت ما سرکوب است، جنسیتیش چه دخلی به کار و وظیفه اش دارد ؟او دارد انجام وظیفه میکند ، وظیفه اش سرکوب و خاموش کردن صدای مخالف است. چرا این مسئله اینقدر عجیب شده و ناباورانه به آن برخورد میکنیم ؟ میگویید " نزن زن " ، یعنی مرد بزند فرق میکند ؟ واقعا فکر میکنید منافع زنان به خاطر جنسیتشان یکی است ؟ یعنی منافع من و این فاطی کماندو و ژیلا بنی یعقوب و خواهر مادر خامنه ای یکی است ؟ چرا که همه زن هستیم ؟ این حرفها چیست که هی در وبلاگها تکرار میشود ؟
دیروز زن در مقابل زن نبود ، پلیس در مقابل زنان بود. زنان با باتوم زنان کتک نخوردند ، زنان با باتوم پلیس کتک خوردند. برخورد زنانه ای با مدافعان حقوق زنان صورت نگرفت ، برخورد خشونت آمیز و پلیسی با مدافع حقوق زنان صورت گرفت. زنان علیه زنان نبودند ، پلیس در مقابل زنان بود. و در انتها ..."نزن پلیس" ( البته اگر بشه به نیروی سرکوب این را اصولا گفت) ، به جای "نزن زن" باید قرار بگیرد

اون موقع که بايد حجاب مون رو رعايت می کرديم، دست فاطی کموندو استون می دادند که لاک ناخن پاک کنند. حالا مناسبات جديد و زنان عاصی، چرا که نه!! دست فاطی کامندو ها باتوم هم دادند. عيال بلند بلند خبر ها رو می خونه من می گم "کس کش ها". فحش می دم. ديشب می گفتم که اینها با زن ها کاری ندارند. عيال می گفت اختيار داريد، مگه همين ها به زن ها و بچه های مردم تجاوز نکردند قبل از اینکه اعدامشون کنند؟ بهش ميگم "بابا فرق کرده، زمونه فرق کرده". آره فرق کرده. الان مدرن شدن وسط خيابون باتوم می دن دست فاطی کموندو های مدرن که آدم های بی دفاع رو بزنند. آی تف به روتون. تف به روی من که برای این سيستم تخمی شما و اصلاحاتش مردم را جمع کردم که بيان رای بدن. آی خوشخیالی ياسر خودمون که نشسته تو کانادا واسه فمنيست ها نسخه می پيچه که بجای تجمع مصالحت آميز تشريف ببريد خودتان را به مراکز قدرت نزديک کنيد که وسط ديدار حزب مردم سالاری با آقای خاتمی-روی قالی نفيس- در ميان ده ها کير کلفت حضور زنان نيز آشکار باشد. آی تف به روی اون حزب مردم سالاری ملی. ياسر جان تصدقت برم تو واقعاً فکر می کنی که نوشين احمدی خراسانی که امروز دستبندش زدند و بعد هم مثل سگ زدندش ، می تواند برود با "حزب مردم سالاری" گفتگو کند؟ کدام اصلاحات. بمانیم این حزب مردم سالاری بيانيه بدهد؟ زهی خيال باطل!!

با توجه به حمايت های بين المللی که از این تجمع شده بود احتمالاً به زودی تمام این "هيومن رايتسی ها" شروع می کنند به بيانيه دادن. ولی انصافاً بايد کاری کرد. گور بابای اینکه الان موقع حساسی هست و وجه بين المللی و سياست های نيوليبرال و همه اینها. بايد بشينم فکر کنم. فعلاً قاط زده ام فقط این آقای موسوی خويينی را که در تورونتو ملاقات کردم به او قول دادم که اگر باز هم گرفتنش هوايش را این ور آب داشته باشيم. بايد حالا فکر کنم که چه کنیم!!

پرستو به همه ماجرا لينک داده
عکس های کسوف

کمک....

کمک....

کسی می دونه که در این نويورک خراب شده کجا می شه بازی يکشنبه را ديد که يک مشت آدم ديگه هم باشند آدم حس وطن پرستی اش قيلی ويلی بره؟

الهی قربون تورونتو برم که دلم براش لک زده. تورنتو از این لحاظ عالی هست چون به قدری جمعيت ایرانی ها زياده که اگه ایران بازی رو ببره همه می ريزن تو خيابون يانگ بزن-برقص. اگر تا امشب جايی برای ديدن بازی پيدا نکنم، فکر کنم فردا صبح برگردم تورونتو برای ديدن بازی.


ما که این ور آب نشسته ایم و جز شعار کاری نمی کنم. غر می زدم که بابا این الويت های قوانين زن ستيز ایران چرا به قول کاوه اینقدر خرده بورژا است! غر می زدم که اینها همه اش رفورم در چارچوب قانون اساسی است و دغدغه های "خانم کاری". پنداری همه مشکلات شوهر داری را اول بايد در قانون حل کرد. بعد خودم فکر کردم ديدم دارم ناجور غر مزخرف می زنم و يادم رفته که الويت ها در ایران هميشه فرق دارد. خدا عمرشان بدهد کسانی که می روند و شرکت می کنند در این تجمع.
قانون در هيچ جای این کره خاکی برای زن و مرد برابر نيست. چه در متون پر طمطراق قانون اساسی کشور ها و چه در اجرای آن قوانين. زنان هم البته در طول تاريخ بيکار ننشسته اند که قانون برايشان تعين و تکليف کند. نگاهی به مادران مان بياندازيم می بينيم که هر کدام تا آنجا که توانسته اند با همين قوانين که شما چند روز ديگر بر ضد آنها تجمع خواهيد کرد جنگيده اند.
تک همسری اش را هم که سيما دارد روی آن بحث می کند. من هم مخالف چند همسری نيستم. به شرطی اینکه بنده هم به عنوان يک زن حق انتخاب چند همسر را داشته باشم. ولی خوب شعار هفته پراگماتيسم است وعرف نيست زنان چند همسر بر گزينند- که البته مفصل در مورد تخلف های زنان در این زمينه بايد بنويسم.

در ضمن زنستان سايتش باز نمی شود ولی اگر روی لوگو کليک کنيد به وبلاگ فرناز می رويد برای اطلاعات بيشتر.

خانواده مقدس ایرانی و غيرت عيال ما
چند روز پيش این رفيق شفيق ما مامان نيلو يک مطلبی نوشته بود که شديداً يقه من و سيما و ليلای ليلی رو می گرفت. بنده در جا مقادر قابل توجهی حرص خوردم و فحش دادم. امروز آمدم ديدم عيال غيرتی شده و چهار خط مزخرفات مامان نيلو را ديکانسترکتی کرده است ساختار شکنانه. انصافاً هم جدا از مسائل پرامونی و پارتی بازی های عشقی محشر نوشته است و دلم نيامد پاچه خواری اش را نکنم. پس این شما و این عيال ما:

من
آن قدر از رویایم
دور افتاده ام

که اگر می پرسیدی
چه می خواهم

با پذیرفتن پایان آرام ثانیه
بگویم
نابودی

احتمالا


A. R. Ammons



تمام زیبایی یک قطعه شعربه عنوان اثری هنری در آن چیزهایی ست که نمی گوید. زیبایی در شعر بالا از نیروی هولناکی ست که موقعیت اگزیستنشال خلق شده توسط شعر به وجود می آورد؛ درعین حال خود این موقعیت وجودی نه در نوشته های متن بلکه در فضای سفید بین خطوط شعرگنجانده شده. به عبارتی تمام شعر در آن چیزی که گفته نشده اتفاق می افتد.

اما این خصوصیت تنها از آن شعر نیست. نوع دیگری از رویدادهای زبانی وجود دارد که این حکم درباره اش کاملا صدق می کند: متلک پرانی . با این حال این ژانر از رویدادهای زبانی یک تفاوت عمده با شعر دارند؛ اگر در شعر لزوما زیبایی ست که در بین خطوط "ناگفته" باقی می ماند این فعالیت زبانی ملی ما الزامی به زیبایی ندارد و می تواند گاهی تمام زشتی و ابتذال فکری خالق اش را راهی خطوط سفید بین نوشته کند. مسئله ی جالب این که این ژانر زبانی ملی سابقا شفاهی ما اخیرا به لطف انقلاب انفورماتیک و ظهور پدیده های مضحکی مثل وبلاگ نویسی دست به قلم هم شده و به صورت مکتوب هم در می آید:

"به شغل هاي شريف موجود در بازاركار بايد يك شغل رسمي اضافه كنن با تيتراژ "تابو شكن" و شرح اين شغل ميتونه اين باشه
دفاع از فيمينيست به هر دليل و هر قيمت و هر بهانه و هر مدل
دفاع از همجنسگرايي و دگر جنس گرايي و قاطي پاطي گرايي
دفاع از طلاق و جدايي در هر لحظه و به هر بهانه و هر قيمت
دفاع از داشتن فرزند بدون داشتن همسر
استفاده از كلمات چاله ميدوني و ركيك و بي پرده در هر جمع و هر نوشته و به هر كسي كه دلمون خواست
استفاده از هر نوع شوخي مبتذل و غير مبتذل اعم از شوخي كلامي و تصويري و نوشتاري
دفاع از خالكوبي و سوراخ كردن ناف و لب و زبان و گوش و چپاندن آويز به آنها به تعداد دلخواه
دفاع از محيط زيست و دشت و صحراو علف هرز و غير هرز ( اين فقط براي اوج دادن به كلاس است )

كلن دفاع از هر چيزي كه يخده غير عادي است و دور از ذهن و عجيب و غريب. با داشتن اين شغل آي معروف ميشيم! آي معروف مييشم!"
پاراگراف نقل شده از این وبلاگ

نوشته های متن بالا به ما چه می گویند؟ تصویری از آدم هایی که از آن ها نام برده نشده و خواننده قرار است با پلشتی و زوال اخلاقی آن ها آشنا شود: تصویری از آدم هایی که به اخلاق پای بند نیستند به هر قیمتی از فمینیسم دفاع می کنند، طرفدار طلاق اند بی ناموسی را به حدی رسانده اند که بدون همسر بچه دار شوند و تازه بد دهن هم هستند کثافت ها و با ناف و لب و زبان سوراخ و تعداد زیادی آویز مشغول شوخی کردن های مبتذل آن هم از توع کلامی تصویری و نوشتاری هستند. آن ها غیر عادی هستند و دور از ذهن و عجیب غریب.

اما آیا این تمام ماجراست؟ واقعیت این است تمام معنای این متن، تزی که این متن برای خود تعریف کرده، به عهده ی قسمت هایی از متن است که در نوشته گنجانیده نشده؛ معناهایی که در فاصله ی سفید بین خط ها حضور دارند و هر خواننده ی فارسی زبانی ناخودآگاه آن ها را می خواند و می فهمد.
این متن قبل از هر چیز دیگر از موضعی اخلاقی نوشته شده. برتری اخلاقی که این متن نسبت به دشمنان نام نبرده ی خود احساس می کند در سطر سطر این نوشته قابل لمس است. هر کدام از پلشتی هایی که متن در این افراد پلید ناشناس افشا می کند در عین حال پای بندی متن را به سیستم اخلاقی ای ما را از این پلشتی ها را بر حذر می دارد فاش می کند. به عبارتی به خواننده می فهماند که این متن به "هر قیمتی از فمینیست ها" دفاع نمی کند با هم جنس گرایی و "قاطی پاطی گرایی" میانه ای ندارد بلکه اهل خانواده است. او مخالف طلاق است و فقط بعد از ازدواج بچه دار می شود. او مودب است، شوخی های مبتذل نمی کند، یک پارچه خانم است و ابدا اهل سوراخ کردن دماغ و زبان نیست. خواننده به سادگی با خواندن این متن می فهمد که با یک هوادار اخلاقیات سر و کار دارد. او در کنار جامعه ایستاده است و افراد بی اخلاق و پلیدی که "ارزش" های جامعه را زیر سوال برده اند شدیدا محکوم می کند. او در یک کلام به ما می فهماند که "عادی" است وبا امور "عجیب و غریب" هیچ میانه ای ندارد. در واقع در مقابل تصویر انسان های پلید و ضد اخلاقی که نوشته ترسیم می کنند ما با تصویر انسان اخلاقی و "عادی" روبرو هستیم که در فاصله ی سفید بین خطوط حضور دارد و خود را به صورت تزی تعریف می کند که متن مشغول محکوم کردن دشمنان نام نبرده ی آن است.
با این حال خوشمزه ترین قسمت ماجرا به نظرم آن جاست که متن ما با صدای بلند، و هم صدا با اذهان عمومی، اعلام می کند نه تنها به "عادی"ست و به اخلاقیات جامعه پای بند، بلکه حاضر به فداکاری در راه اصول خود هم هست. او از"معروف شدن" چشم پوشیده به این خاطر که حاضر به فدا کردن اصول خود نیست. و حالا می تواند آن جا بنشیند و با خیال آسوده و وجدانی پاک آدم های کثیفی که با نابود کردن ارزش ها ظاهرا "معروف" شده اند را محکوم کند...

من دوشادوش اذهان عمومی می ایستم، به افتخار این متن دست می زنم و به اخلاق، به اخلاق دوست داشتنی، سلام دوباره می کنم.

خانواده ی مقدس ایرانی را در همین زمینه بخوانید.

حق مسلم ما: انرژی هسته ای و البته فوتبال زنان

عباس امانت يک مقاله نوشته تو نويورک تايمز که من همين الان از طريق امير هسته ای يافتمش هم باهاش حال کردم هم کلی خنديدم.

دکتر امانت سعی کرده يک جور هايی آسمون رو به ريسمون ببافه که بابا جان "انرژی هسته ای حق مسلم ماست، می گيد نه؟ تاريخ رو نگاه کنيد." امانت تاکيد می کنه که خاطرتون هست که پدرسوخته انگليسی ها و روس ها چه بانبولی در آورده بودند که ما تو ایران نتونيم راه آهن بکشيم و بعد از این رضا شاه کشيد و نگذاشت شما پوفيوز ها در جنگ جهانی دوم ازش برای زدن هيتلر استفاده کنيد با هزار شامولته بازی رضا شاه رو تبعيد کرديد که از راه آهن ایران به عنوان "پل آزادی" استفاده کنید!"
بعد هم دکتر امانت دست به دامن فتوحات تاريخی ما ایرانيان می شه که فلان فلان شده ها ما می خواستيم نفت رو ملی کنيم شما آمريکايی هات بی پدر مادر آمديد وسط مملکت ما کودتا کرديد و روتون هم زياد بود ولی ایرانی ها بالاخره يک حالی بهتون دادن که بريد بيست سال بعد ازش مستند تاريخی بسازيد.

امانت آخرش هم يک نتيجه ناب می گيرد که "ببم جان ما يک افسانه داریم مثل همون افسانه يونانی پروميتيوس که آتش رو از خدايان کش رفت. فرق عمده اش این که شاه هوشنگ ما به جای کش رفتن آتش رو به طور تصادفی در جنگ با اژدها پيدا کرد."

ما (من و شخصی معروف به مادر معنوی [چشمک]) يک تئوری داريم که این استاد های تاريخ يک جور های وسط این کتاب و سند ها از دنيا عقب می مونن. من که والّله با چند تا شون سر کار داشتم که اصلاً کاری به اخبار و هرچيزی که در دنيا پرامونشون اتفاق می افته ندارند. به قول مادر معنوی ام هرزگاهی هم که می خوان سر صحبت را باهات باز کنند می گن "در حال حاضر در قرن نوزدهم..."
این مقاله دکتر امانت هم يک چيزی تو هم مايه های "در حال حاضر در قرن نوزدهم بود..." ولی من که جگرم حال آمد.
حالا غير از انرژی هسته ای که حق مسلم ماست، کسی از این فوتبال تماشا کردن زنان خبر داره؟ ديروز که بی بی سی خبر های ترسناکی چاپ کرده بود. از پرستو هم که خبری نيست. من يکم نگرانم!!