hoder-angry
Originally uploaded by kavehkhkh.

برای همبستگی با حسین درخشان من هم همچون سیما در روز دوشنبه دهم آوریل به خیابان های منهتن رفتم که از حقوق دوست عزیزم حسین و تمامی مهاجران غیرقانونی دفاع کنم. آن جا در خیابان برادوی سکویی برای سخنرانی تعبیه شده بود که من هم به نوبه ی خود بلندگو را گرفتم و داستان حسین را برای تمامی حامیان حقوق مهاجران غیرقانونی و برداشته شدن مرزها به زبان اسپانیایی و لهجه ی مکزیکی، این چنین بازگو کردم:
دوستان عزیز، رفقا، امروز ما این جا جمع شده ایم تا صدای اعتراض خود را نسبت به این حرکت ضد انسانی دولت دست راستی و مهاجرستیز پرزیدنت بوش بلند کنیم.
می خواهم امروز برای شما داستانی بگویم: داستان حسین، یک مهاجر غیرقانونی. حسین چه ساده باورانه، بعد از آن که پاسپورت کانادایی اش را دریافت کرد، با خود اش اندیشید که دیگر با این پاسپورت در هیچ مرزی به او بسته نخواهد بود.
حسین در کشور ایران به دنیا آمده بود، در محور شرارت، ولی حسین به مرزها اعتقاد نداشت او انسان را بدون مرز می خواست. حسین در آرزوی دنیایی بود که در آن همه مهاجر غیر قانونی باشند. و به دنبال این رویا بود که او روزی چمدان اش را برداشت دست زن اش را گرفت و به کشور صلح آمیز کانادا که خود از حامیان برداشته شدن مرزها می باشد قانونا مهاجرت کرد. او که از کودکی سودای سفر به منهتن را داشت و شب ها عکسی از ساختمان امپایر ستیت را زیر بالش اش می گذاشت، خوب می دانست که تنها راه ورود به منهتن و دیدن امپایر ستیت همانا داشتن پاسپورتی ست غیر از پاسپورت محور شرارت و حامی تروریسم: ایران اسلامی. به همین منظور او مدت چهار سال رنج و درد و تنهایی کانادای سرد و تورنتوی جواد را به جان خرید تا که کلید آزادی اش را به دست آورد.
حسین سرانجام در منهتن بود. اما افسوس که دندان اش درد گرفت. به دلیل شرایط سخت مهاجرین غیرقانونی، نداشتن بیمه، و این که حسین تمام پول هایش خرج عضویت در مجله ی نیویورکر کرده بود، او ناچار از سفری کوتاه به تورنتوی سرد و جواد شد تا که به سرعت دندان اش را پر کند.
در راه برگشت در سر مرز همان نیویورکری که در راه می خواند باعث شد که مامورین مهاجرت دم مرز پی مهاجر غیر قانونی بودن حسین ببرند.
حسین دیگر منهتن را ندید.
امروز مهاجران غیرقانونی در اقصا نقاط کره ی خاکی با هم این لطیفه را بازگو می کنند:
یک روز یک ترکه از اردبیل رفت رشت پاسپورت رشتی گرفت. بعد رفت تهران زندگی کنه که دندوناش درد گرفت. رفت رشت دندوناشو پر کنه که
تو راه برگشت تو قزوین گرفت انش نذاشتن بره تهرون.
رفقا! حسین یک فرد نیست، یک سمبول است: سمبول مهاجر غیرقانونی. سهم او را از رویای آمریکایی فراموش نکنید.
تنک یو.

در همین راستا حرف های حسابی را از سیما بخوانید.