تقديم به دوستان بسيار عزيز و منور الفکرم حسين درخشان و کاوه حکیمی


چقدر راحت است که آدم تلافی تمام سال هايی را که مجبورش کردند صبح زود بلند شود و نماز بخواند را سر دخترکی پانزده ساله که با باهوشی هرچه تمام تر در ميان گفتمان اطرافش به دنبال راه حل می گردد، در آورد. واقعاً چقدر شيرين بود آن دورانی که رضا شاه زنان ملت را به زور مینی ژوپ پوشاند و چقدر تلخ بود آن دورانی که آخوندها کله همه زنان ایران را که با کمال ميل همگی قرتی شده بودند به زور چادر کردند. از آن تلخ تر قرن بيست و يکم است که دوست عزيز من حسين درخشان بدون اینکه ذره ای متوجه منظور کاوه حکيمی باشد که مقاله خانم ريحانه فاطمی را لااقل خوانده است، با ديدن يک روسری و مطلبی پر از حديث و روايت، آلرژی اش عود کرده و بار ديگر همچون باقی سياستمدار ها به این نتيجه می رسد که زنان را سياست کند.

نتيجه اش اینکه يک مشت اسلاموفب احمق بی شعور رفته اند در کامنت دونی خانم و دارند به ایشان فحش خواهر و مادر می دهند. نتيجه اش این می شود که يک مشت احمق محافظه کار اسلامیست در همين گفتمانی که ريحانه دارد در آن پرسه می زند به این نتيجه می رسند که این حرف های ريحانه عواقب دارد و باعث فساد می شود. نتيجه اینکه ريحانه بايد در وبلاگش را بعد از مدتی تخته کند که يک مشت آدم عوضی نروند به مقدساتش فحش بدهند. خيالتان راحت شد؟ به جنگ اسلام هم با بدن زنان برويد
--------------
حاشيه: می دونم حرفام احساساتی است، و این خانم خودش را در معرض عموم گذاشته پس بايد نقد هم قبول کنه و هزار مزخرف ديگه....ولی دخترک پانزده سال دارد، انصاف هم خوب چيزی است.