درباره حسين درخشان و ژست "چپ‌گرايي"اش

از وبلاگ اینجا و اکنون:

واضح است كه درخشان از اصل دروغ مي‌گويد؛ او وصله‌اي را مي خواهد به جمهوري اسلامي بچسباند كه از اصل به آن نمي‌چسبد؛ به‌همان ‌اندازه كه جمهوري اسلامي در تمام حيات خود "آگاهانه" با چپ مرزبندي داشته است، هر چپ سر عقلي نيز تاكنون بايد فهميده باشد كه جمهوري اسلامي چيزي نيست جز يك حكومت اسلامي كه بزرگ‌ترين شاخصش همان اسلامي بودنش است و نه هيچ‌كدام از چيزهايي كه درخشان مي‌خواهد به آن نسبت دهد.

درخشان در زمانه‌اي مي‌خواهد اين وصله‌هاي ناچسب چپ بودن و ضدسرمايه‌داري را به جمهوري اسلامي بچسباند كه قطار اعتصابات چند ساله كارگري از پس ماه‌ها محروميت از مزد و حقوق حداقلي اوج گرفته؛ زماني كه رهبران اندك حركت‌هاي سنديكايي در زندان‌اند؛ زماني كه حتي اگر چند فعال كارگري در پارك جمع شوند به سرعت جمع‌شان مي‌كنند؛ و مهم‌تر از همه زماني كه يكي از بزرگترين برنامه‌هاي خصوصي‌سازي دنيا با توافق همه گروه‌هاي درون نظام، از مشاركت و كارگزاران گرفته تا دولت حاضر، كليد خورده و تنها مسئله مورد اختلاف "سرعت" آن است.

نزديك به سي‌سال تاريخ جمهوري اسلامي گواهي بر اين است كه نمي‌توان به اين حكومت ديني چنين برچسب‌هايي زد؛ از يادمان نرفته كه حزب توده و گروه‌هايي از فداييان مصالحه‌جو و حزب رنجبران و نظريه "اسلام مبارز"اش به همان جايي فرستاده شدند كه طيف‌هاي مبارزه‌جوي چپ. و آن چه در دهه‌ي هفت ساله شصت گذشت، نيازي به‌باز سرايي ندارد.

امروز هم پس از گذشت سال‌ها و با وجود دست دادن‌هاي مجدد مقامات جمهوري اسلامي با چپ آمريكاي لاتين و غيره و غيره، هنوز جمهوري اسلامي با وقوف تمام مرز خود را با هر گونه چپ‌گرايي مشخص مي‌كند؛ چه گواهي بهتر از اين كه احمدي‌نژاد وقتي روايت ديدارش از بوليوي را مي‌گويد از اين ستايش ميكند كه مردمان آن‌جا "دلِ پاكي داشتند" و اين را دليل پيوندش با ايشان مي‌گيرد؛ چه گواهي بهتر از اين كه در اطلاعيه رسمي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي درباره دستگيري بيش از بيست نفر از دانشجويان چپ دانشگاه‌هاي تهران و شهرستان‌ها از جمله مهم‌ترين اتهامات ايشان داشتن "كتب ضاله" عنوان مي‌شود... و مگر جز اين است كه همه ميراث نوشتاري چپ، چيزي نيست جز انبوهي از "كتب ضاله"؟
ادامه