آق مهدی جان، بگو ماشاالّله

از بس من عجيب شدم، دوستام افتاده اند به جنبل و جادو....رونوشت به آق مهدی. مينا (هزاردستان چمن) دوستم نوشته است:

این رفیق کمونیست انارکیست پست کلنیالیست من، نازلی، یک هفته ایست که از نبود یا -خوشبینانه اش- کمبود ادمیت مریض شده است. از همان روز نخست از سکنات و وجهات اش پیدا بود که چشم خورده است. صبحی پای چت ازش خواستم که اسفند دود کند گفت که دود می کند اما باورم نمی شد که بکند. این شد که برای دور کردن چشم بد تخم مرغ رسمی درشتی را برداشتم و اسم افراد مختلف از جمله: مهدی خلجی، کلنگ، نیک اهنگ کوثر، بهمن کلباسی، اق بهمن، معصومه ناصری، مهدی جامی، داریوش محمد پور را رویش نوشتم. تخم مرغ را در پارچه ای گذاشته و چرخانده و چرخانده و فشار دادم. ناگهان روی اسم مهدی جامی تحم مرغ شکست. کپ* که شاهد این ماجرای تخم مرغ و چشم بد شکنی بود گفت که حالا باید چه کرد؟ گفتم باید نامه ای رسمی نوشت و از اقای جامی درخواست کرد زین پس به یاد نازلی افتاد و یا از او حرفی زد ماشالله بگوید. تخم مرغ در پارچه را تا دم در برده و روی برفها هشتم تا مردم با پای مبارک خود از ان رد شوند تا بلا از نازلی و به کوری چشم شیطان از بقیه ی مسلمانها دور شود. حالا از ان موقع که تخم مرغ را روی برفهای دم در انداخته ام تا همین نیم ساعت پیش کپ یکریز می پرسید که کی می روی تخم مرغ را پاک کنی؟ اخر سر گفتم که اگر تخم مرغ را پاک کنیم و نگذاریم مردم از رویش رد بشوند ممکن است که نازلی خوب نشود. حالا دیگر سکوت کرده و از تخم مرغ چیزی نمی گوید و یکریز می پرسد که به مهدی جامی گفتی که بگوید ماشالله؟ اقای جامی بگویید ماشالله

اين کِپ رفيق آمريکايی ماست، که مينا خانم گرفته اش به کار تخم مرغ شکاندن بنده خدا را....
البته مينا خبر ندارد من يک مدتی است که قاط زده ام، حالا او يک هفته ايست خبر دار شده است.