هفته پيش در کنفرانس ايران و ايرانشناسی دکتر تورج دريايی يک مقاله در باب اين قضيه ضد يهودی بودن در ايران معاصر و ربط و بی ربطی اش به ايران باستان ارائه داد که حالا بگذريم چه بود و چه نبود و فقط به همين بسنده کنيم که يک ربط هايی به کوروش کبير و آقای خلخالی و اين جناب آقای پور پيرار داشت.
شب اش آمدم خانه ديدم جناب آقای ناصر پور پيرار بنده را به عنوان دوست در اين مکان دوست يابی اورکات اضافه نموده است.
خلاصه مانده بودم که اضافه کردن اين بابا پور پيرار به عنوان يک دوست چه معانی سياسی اجتماعی می تواند داشته باشد و يک چشم ام به صليب شکسته قرمز رنگی بود که در صفحه شخصی اش ديده می شد و زير آن نوشته بود " ضد يهود ايران" و يک چشمم به علامت "ضد نژاد پرستی ايرانی" و داشتم فکر می کردم اين بابا خل است يا مارا گرفته است.
در همین میان به دوست عزيزم پوريا يک پيغام گوگلی دادم که "پوريک من نوشته هايم ضد يهود است که اين فلان فلان شده پور پيرار خيلی تريپ دوستی اش گرفت و من را به عنوان دوست اضافه کرده است؟"
پوريک هم از آنجايی که بزرگ ترين و بد جنس ترين منتقد بنده از بدو تولد ام بوده است راست گذاشت کف دستم "که خوب معلومه اينطوری در نقد اسرييل شلوغش می کنی و به سحرای کربلا می زنی که اين آدم های پور پيرار وار فکر می کنند از جنس خودشانی هستی!" سپس اضافه کرد که "تازه خيلی موقع ها اينقدر شورش می کنی که اگر کسی نداند فکر می کند با ايرانيان هم ضديت قومی داری!"
حالا بگذريم که اين پوريک ما خودش يک پا ضد سامی از نوع بسيار رايج ايرانی آن است (اين شوخی است) اما من شديداً ترسم گرفت و خواستم بيايم اينجا اعتراف کنم که به جان مادرم بنده هيچ سنخيتی با اين بابا پورپيرار ندارم!
برای اينکه خودم را راحت کرده باشم به خودم دلداری دادم که شايد به خاطر نوشته هايم من را اضافه نکرده و به خاطر سکسی بودن عکس های شديداً خوشگل ام عاشق ام شده و نه به عنوان يک نويسنده بلکه به عنوان يک منحرف جنسی (پرورت) من را اضافه کرده است.
از آن طرف هم فرح خانم خبر مان کرد که وزارت ارشاد وبلاگ بنده را در گروه وبلاگ های اصلاح طلب چپانده است و بنده اسمم کنار آقای ابطحی الان دارد عشق می کند!! خلاصه رفتم به منبع خبر و ديدم قربانشان گردم اين وزارت ارشادی ها هم که گويا در ميان اين همه جهان بينی و روش و مرام و مسلک سياسی اجتماعی فقط دو نوعش را می شناسند و انسان اصولاً يا اصولگرا است يا اصلاح طلب. به دوستی ديگر گفتم شيطان می گويد بروم يک پست بنويسيم که با عنوان سه کاف ممنوعه و سه کاف ممنوعه را صد بار در متن اش تايپ کنم و بعد نامه بدهم به وزارت ارشاد که بابا برای روحانی محترمی مثل آقای ابطحی قباحت دارد نامش کنار ضعيفه خرابه اي چون من باشد و خلاصه سر جدتان اين اسم ما را از اين گروه اصلاح طلبان برداريد.
هدف اين پست اين است که بنده می خواهم اصالت خودم را از دست ندهم و به همگان اعلام کنم که من ترجيح می دهم همانی باشم که می بينيد و بی زحمت هی به ما افتخار دوستی و داخل آدم شدن ندهيد.