از تاريخ ارسال اين نامهها حدودا 19 سال ميگذرد. صدام هيچگاه موفق به ملاقات با رهبران ايران نشد. او درست همانند نمرود، فرعون، هيتلر و ديگر جنايتكاران تاريخ، از صفحه روزگار محو شد و امروز تنها خاطراتي از جنايت، سياهي و تباهي او بر جاي مانده. مخالفان ديروزش اكنون بر جاي او نشستهاند. جالب اينجاست كه جلال طالباني و ديگر مخالفان صدام كه امروز سكان قدرت را در عراق در دست دارند، سالها در كنار ايران و رهبران ايران،با صدام ميجنگيدند. (شايد ملاقاتهاي طالباني با مقامات كشورمان براي هر دو طرف جالب و خاطرهانگيز باشد. مخصوصا اينكه گاهي در اين ملاقاتها، دو طرف خاطرات روزهاي مبارزه را هم براي همديگر تعريف ميكنند)
در چنين شرايطي آقاي هاشمي رفسنجاني به عراق سفر ميكند. از خودم ميپرسم آيا اين سفر نميتواند يكي از عبرتهاي بزرگ تاريخ براي ما باشد؟ كجاست آن رهبر مغرور و متجاوز عرب و آن فاتح خيالي قادسيه كه ببيند هاشمي رفسنجاني، امروز پايش را روي خاك عراق گذاشته و يادي هم از برادر «صدام تكريتي» نميكند؟!
لشگر كشي هاشمي رفسنجاني به عراق و روح ناآرام صدام!
از وبلاگ آهستان: