ديدم که يگانه عشقم-عيال- از خواستگاه های مشترکمان در زندگی نوشته است و از این رو بر آن شدم که چپق خود با آن علف مطبوع بچاقيم و تنهايی شب شنبه خود را با کمی نقد فرهنگی بگذرانم. آگاه شدم که يک عدد کارگردان معلوم الحال هيسپانيک شوونيست عده کثيری از هنرمندان مردمی مان را بر سر کار گذاشته است و برای آنها شوهايی ساخته است که در سر تا سر آمريکای جنوبی مضحکه عام و خاص شده و حتی شايعه شده است که این بی پدر چاوز هم شب ها برای تفريح چس فيل باد داده و کليپ های ابی و گوگوش نگاه می کند و قاه قاه حالش را می برد. این امر موجبات افسردگی را فراهم آورد و خواستم به این هنرمندان مردمی گوشزد کنم که این هيسپانيک معلوم الحال را به حال خود رها کنند و از گارگردانان بومی برای ساخت کليپ های با ارزش شان استفاده کنند...برای نمونه توجه شما را به چند شوی ميهنی جلب می کنم:

يک آهنگ عاشقانه برای هيپی های ميهنی با لطافتی عجيب: «این پيروزی خجسته باد این پيروزی»...بابا خيلی کيوته...کيس کيس لاو!!

وديو بسيار مناسب برای جق شبانه
...بانوان و آقايان محترم با يک نگاه پهلوان پنبه پيمان منتظمی درجا به او...ها...آره....ارگاسم برسيد. حالت سيستم در حال ديدن این کليپ: جيگرتو...بکنمت...!

وديو با مرام شاگرد مکانيکی با رنگ و ريتم مناسب برای جش های عروسی شما...وجود «آبجکت آو ديزاير بلوند» يا همان خورشيد خانم رونقی به این کليپ بخشيده است «كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد تا به صورت انسان در آيد..»...بخواب بابا کس نگو[با شما نيستم با شاعر فقيدم]!!

خواننده ای به شکل ارژنگ پسر عمه پدرم که صفا و صميميتش را با يک شيشه دوغ آبعلی از هيچکس دريغ نمی کرد.

و در نهايت وديو مورد علاقه من..."چه خوبه آدم هميشه يارش کنارش باشه"...به استفاده از اوتو .. سشوار و چراغ نئون سينه زنی توجه خاص شود
.