من والّله فکر نمی کنم که مهدی خلجی در دفتر خامنه ای کار می کرده اما حسين می گه کار می کرده. فکر کنم منظورش روزنامه انتخاب هست (اگر اشتباه نکنم) که خوب از دفتر آقا پولش می آمده.

همیشه يک اشاراتی به موجوداتی مثل مهدی خلجی کرده ام اما حسين ديگر زده است به هدف.

مهدی خلجی تنها ایرانی‌است که هم غیر مستقیم برای دفتر خامنه‌ای (در روزنامه‌ی انتخاب) کار کرده و مشاوره داده است و هم غیر مستقیم به دفتر دیک چینی (از طریق موسسه‌های پژوهشی واشنگتن). کسانی که تصمیم دارد محل کار چند سال پیش خلجی را، به اضافه‌ی هزاران مرد و زن و بچه‌ای که در اطراف آن زندگی می‌کنند، بمباران کند.

چند وقت پیش یک موسسه‌ی دست‌راستی نزدیک به اسراییل به اسم «شواری سیاست خارجی آمریکا» یا AFPC چندی پس از یک نشست یک روزه درباره‌ی «خطر ایران»، کمپین تبلیغاتی را شروع کرد که به مدت یک هفته مردم آمریکا را علیه خطر روزافزون ایران می‌ترساند. این تبلیغ‌های سی‌ثانیه‌ای یک هفته‌ی تمام در شبکه‌های سی.ان.ان، اس.ان.بی.سی، هدلاین نیوز، و فاکس نیوز پخش شدند. (یکی از ویدیوهای سی‌ثانیه‌ای ضد ایران AFPC را ببنید.)

در آن کنفرانس (که در قالب برنامه‌ی تازه‌ی موسسه به نام «آزادی ایران» برگزار شد) ‌مهدی خلجی به همراه ایلان برمان، پاتریک کلاسن، و جیمز وولسی و چند نفر دیگر درباره‌ی خطر روزافزون جمهوری اسلامی و ریشه‌های آن برای حضار و خبرنگاران سخن گفتند.(ویدیوی تمام سخنرانی‌ها را ببینید.)

مهدی خلجی، در حالی که برای خواندن روان از روی متن ترجمه‌شده‌ی انگلیسی مقاله‌اش عرق می‌ریخت، سعی کرد نشان دهد که چرا تغییر سیاسی از درون ایران غیر ممکن است و در نتیجه آمریکا برای از بین بردن «تهدید روزافزون ایران بر ضد صلح جهانی» نباید با ایران مذاکره کند، بلکه باید از طریق تحریم اقتصادی (یا حتی تلویحا از طریق حمله‌ی نظامی اگر امکان عملی‌اش وجود داشت) حکومت ایران را فروبپاشد.

من نمی‌دانم شما چه اسمی می‌خواهید روی کمک آگاهانه‌ی فکری آقای خلجی به بی‌رحم‌ترین و کثیف‌ترین دشمنان ایران و بشریت بگذارید. ‌ولی می‌‌دانم که اگر خودم روزی با او روبرو شوم بجای سلام فقط یک تف بزرگ روی صورتش خواهم انداخت.

.

این شعر را هم چندی پيش برای خلجی سرودم.

من امروز شما را جستجو کردم
و عکسی يافتم

شما بوديد
که چشمانتان به افق خيره بود
نگاهی جديد
عينکی جديد

لبهای کلفتتان
و سر کچلتان
روی تن سياه تان
با کرواتی سياه
نصب شده بود

و دورش را
دستمالی ابريشمی
آذين می داد

من امروز شما را جستجو کردم
نگاهی جديد
کراواتی جديد
دستمالی جديد
و عنوانی جديد

من امروز شما را جستجو کردم
و شما ديگر
خداشناس نبوديد

زير عکس شما نوشته بودند
مهدی خلجی
متخصص الهيات

و شما همچنان وجود نداشتيد

به دليل احساس نزديکی که به خاطر شناخت ام به او دارم بايد بگويم که تمام این تصميم گيری های مهدی بر مبنای يک خودخواهی شديداً اکزيستنشال و يک شارلاتانيسم محض در خواندن افکار ساتر (يا نخواندن افکار ساتر) است. يک بار دوستی مشترک برای من لينک نقل قول عبد الّله شهبازی از عبدالله مستوفی را که درباره علی دشتی نوشته بود فرستاد. در آن لينک پراگرافی توجه این دوست من را جلب کرده بود و او را ياد مهدی خلجی انداخته بود. از خواندش به قدری خنديدم که دلم نيامد شما نخوانيدش:

"جدّي‌تر از همه آن‌ها شفق سرخ بود که به مديري و قلم علي دشتي کار تملق به سردار سپه را به جاهاي باريک رسانده و، چنان‌که ديديم، برخلاف هر اصل مسلمي نظاميان را به روي ملّت واداشته و مردم را به سرنيزه سردار سپه مي‌ترساند. خدا نکند آخوند اصول مسلم درسي سابق خود را کنار بگذارد. ديگر به هيچ حدّ و سدّي و اصل مسلمي پابند نمي‌کند و اگر ذوق نويسندگي هم داشته باشد که واويلا! آن‌چه به تصوّر در نيايد از دم قلمش بيرون مي‌ريزد. به عقيده من، خسارتي که کشور از اين قماش بچه آخوندهاي سياست‌باف ديمي ديده است از هر چيز بيش‌تر است".

با این حال من آدمی به باهوشی مهدی خلجی کم ديده ام. ایراد بزرگ اش این هست که جاه طلب و از آن بدتر راحت طلب و برای این راحت طلبی همه کاری می کند.
-------
حاشیه: دلم برای حسین تنگ شده با وجود اینکه حسابی از دستش این روز ها سکته کرده ام. کاش می شد آدم در روابط شخصی بی خیال سیاست می شد. شما بدانید که این حسین کس خل را من به هر حال دوست دارم...